هنر همان قدر كه به دردنخور است، مهم است. این جنبه دوگانه هنر است كه آن را جذاب و در عین حال كمی عجیب و غریب می‌كند. در تعریف هنر بارها تاكید شده است كه هنر خاصیتی ندارد. مقصود آن است كه اگر كسی یك اثر هنری را پدید آورد تا به چیز دیگری برسد، آن دیگر هنر نیست. هنر باید بر پای خودش بایستد. حال، اگر چیزی به درد كاری نخورد، چرا باید آن را دنبال كرد؟ این سوال و نگرش تحقیرآمیز باعث شده است تا كسانی به هنر به چشم پدیده‌ای بی‌حاصل و به هنرمندان به دیده حقارت بنگرند. اما نكته آن است كه ما خاصیت را منحصر به امور معیشتی و نازل دیده‌ایم. اگر مقصود از زیستن برآوردن نیازهای حیاتی و بیولوژیك باشد، هنر اصلا به درد نمی‌خورد. تماشای نقاشی‌های فرشچیان یا رفتن به موزه سكه آدم گرسنه را سیر نمی‌كند و دیدن تندیس داود مایكل آنجلو، برهنگی تن آدمی را برطرف نمی‌سازد. با این همه، هنر برای زندگی «مدنی» ضروری است و بخشی از كمال و فرهیختگی انسانی از طریق هنر تامین می‌شود. كتاب 101 نكته‌ای كه در مدارس هنر باید آموخت (101 Things to Learn in Art School)، درس‌هایی از فهم هنر و اهمیت آن در زندگی آگاهانه به می‌دهد. خانم كیت‌وایت (Kit White) در این كتاب مصور به زبانی ساده برخی ایده‌های بنیادین فهم و نگرش هنری را به ما منتقل می‌كند؛ نكاتی كه عموم فرهیختگان به آنها نیاز دارند و مكمل كار دانشوری به شمار می‌رود. افزون بر ایده‌های اصلی هنری، بسیاری از نكات پراكنده‌ای را كه در كتاب‌های علوم اجتماعی و گاه علوم سیاسی می‌توان دید، در این كتاب از منظری هنری بازگو و به خوبی توضیح داده شده است. اولین نكته آن است كه «هر چیزی می‌تواند هنر باشد.» دیگر نمی‌توان عرصه هنر را از دیگر عرصه‌ها گسست و بر یكی برچسب اثری هنری زد و دیگری را بیرون از دایره هنر گذاشت. نكته دوم ناظر به همان بحث قدیمی در هنر و رابطه بین صورت و محتوا است. مساله آن است كه در هنر این فُرم یا شكل است كه محتوا را می‌سازد. پس هنرمند باید این نكته را جدی بگیرد و بر فرم و صورت كار خود مسلط شود. در واقع، هنر شكل خاصی از بیان و ابراز است، در نتیجه، باید بیاموزیم تا همواره از شكل مناسبی استفاده كنیم. در عین حال به هوش باشیم كه هنر صرفا بیان عواطف شخصی خویش نیست، بلكه استمرار گفت‌وگویی چند هزارساله است. هنرمند واقعی باید بازتاب این گفت‌وگو را در اثر خود نشان بدهد. اینجا است كه وجه فردی و جمعی هنر به اوج خود می‌رسد. از این منظر، هر اثر هنری اصیل كاملا فردی و در عین حال عمیقا جمعی است. با این همه، فراموش نكنیم كه هنرها و به خصوص هنرهای بصری و تصاویر، انتزاعی از واقعیت هستند نه رونوشت صرف آن‌. هنر به این معنا همواره نمادین است. البته معنا در خلأ حاصل نمی‌شود و برآیند ارتباطات اجتماعی است. پس نمادها نیز همواره جمعی هستند. هنر با دیدن دقیق آغاز می‌شود. لذا باید شیوه نگریستن به آثار هنری را نیك آموخت و نگاه كردن را فراگرفت. این مشاهده دقیق و روشن است كه بنیاد هنر روشن به شمار می‌رود. همه آثار هنری به نحوی تلویحات سیاسی دارند و نپرداختن به سیاست در هنر نیز بیانگر نگرشی سیاسی است. سبك و استایل (Style) حاصل توصیف دقیق است نه كاری مجزا كه به اثر هنری افزوده می‌شود. هنر با شهود آغاز می‌شود، اما با تحلیل دقیق پیش می‌رود و از هنرمند فاصله می‌گیرد. در نتیجه، اثر هنری باید سخنگوی خودش باشد، نه آنكه هنرمند كنارش بایستد و آن را تفسیر كند. اما درباره مدارس و آموزشگاه‌های هنری نكته‌ای را فراموش نكنیم. درست است كه همه فارغ‌التحصیلان مدارس هنر، هنرمند نمی‌شوند. اما تحصیل در مدارس هنری به هنرجویان دیدی بهتر می‌دهد و به آنها می‌آموزد چگونه به منابع خود نگاه كنند، چگونه بر مشكلات چیره شوند و چگونه از تكنیك‌ها بهره‌گیری كنند. اینها برخی نكات پراكنده‌ای بودند كه در سراسر كتاب به شكلی زیبا و در عین حال مختصر توضیح داده شده‌اند.